شیخ ابو جعفر نیشابوری رضوان اللّه تعالی علیه نقل فرمود:
سالی با جمعی از رفقا برای زیارت حضرت سیّد الشّهداء(ع ) از شهر و دیارمان بیرون آمدیم .
چون بدو سه فرسخی کربلا که رسیدیم یکی از رفقائیکه با ما بود ناگاه بدنش خشک و کم کم فلج شد و مثل یک قطعه گوشت گردید از این وضع ناراحت شده و به ما التماس می کرد و قسم خدا می داد که او را وانگذاریم و با خود به کربلا ببریم .
شخصی ایستادگی کرد و او را کمک پرستاری و محافظت نمود و او را بر روی حیوانی گذارد تا به کربلا رسیدیم .
چون داخل حرم شدیم او را در یک پارچه ای گذاشتند و دو نفر از ما دو سر آن را گرفته و او را به سوی قبر حضرت آقا سیّد الشّهداء (ع ) بلند کردیم آن مرد افلیج دعا می کرد و گریه و تضرع و ناله می نمود، خدا را به حق حسین (ع ) قسم می داد که او را شفاء دهد.
چون آن پارچه را به زمین گذاشتند آن مرد نشست و بعد بر خواست و راه رفت چنانچه گوئی از بند رهائی و نجات یافت .
ای که بر درگه حقّ عزّت و جاهی داری
بود آیا که به عشاق نگاهی داری
خاک پا را نظری از سر رحمت انداز
تو سلیمانی و موری سر راهی داری
کرامات الحسینیه جلد 1
بازدید امروز: 247
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 807031